کد مطلب:28017 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:98

توجیه و نقد جلوگیری از کتابت وصیّت












ماجرای تصمیم پیامبرصلی الله علیه وآله به كتابت وصیّت و منع خلیفه دوم، ماجرایی تكان دهنده و شگفت آور است. پیامبر گرامی اسلام كه «مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَی؛[1] نه از سر هوا، كه به وحی الهی سخن می گوید»، تصمیم دارد در آخرین لحظات زندگی دنیوی خود، نكاتی را برای امّت اسلامی بیان كند. حتّی اگر پیامبرصلی الله علیه وآله، انسانی عادی هم تلقّی شود، می باید به این خواسته او جامه عمل پوشیده شود. به علاوه، پیامبرصلی الله علیه وآله هدف از نوشتن وصیّت را «گم راه نشدنِ ابدی امّت اسلام» اعلام می كند؛ هدفی كه هر كس به دنبال آن، روان است.

شگفت، این جاست كه خلیفه دوم، با این خواسته كوچك - كه نتیجه ای بزرگ در بر دارد - مخالفت می كند! دلایل مخالفت او روشن است و در بعضی متون تاریخی نیز بدان تصریح شده است. حتّی اگر هیچ گزارشی درباره مقصود عمر بن خطّاب وجود نداشته باشد، هر انسان محقّق و غیر متعصّبی، با كنار هم قرار دادن این جریان و جریان سقیفه و نیز جریان به خلافت رسیدن خود وی، حقیقت را درمی یابد.

از گزارش های تاریخی درمی یابیم كه گروهی با عمر همراهی و همیاری كرده اند. این گزارش ها، نشان دهنده وجود گروه فشاری است كه حتّی در محفل خصوصی پیامبرصلی الله علیه وآله هم حضور دارند، به گونه ای كه كشمكش و درگیری، بالا می گیرد و در پایان كار، نوشتن وصیّت نیز بی فایده می شود.

امّا شگفت تر، آن كه برخی به توجیه كار خلیفه پرداخته اند و برای آن كه درستی عمل او را اثبات كنند، به خُرده گیری از پیامبرصلی الله علیه وآله پرداخته اند. گاه می گویند:

آن، از نشانه های فهم و دقّت و فضیلت عمر است؛ چرا كه او ترسید پیامبرصلی الله علیه وآله چیزهای صریحی بنویسد كه نه بتوانند بدان عمل كنند و نه راهی برای تفسیر و تأویل آنها باقی بماند و در نتیجه گرفتار عقوبت شوند.[2].

پیامبرصلی الله علیه وآله می فرماید:«می خواهم چیزی برایتان بنویسم كه تا ابد، گم راه نشوید» و اینان می گویند:نوشته پیامبر، موجب عقاب می شد و مخالفت عمر، دلیلی بر فقه و فضیلت و دقّت نظر اوست. با توجّه به تقابل صریح نظر پیامبرصلی الله علیه وآله با نظر خلیفه دوم، این گونه ستایش كردن از عمر، چه توجیهی دارد؟

عجیب تر از این، توجیهی است كه قاضی عیّاض، درباره همه ماجرا بیان كرده است و آن را تحریف نموده و از صورت اصلی خود، به شكل دیگری در آورده است. او می گوید:

«آیا پیامبر خدا هذیان می گوید؟». این است آنچه در صحیح مسلم و غیر آن است، یعنی به شكل استفهام. و آن از نقل غیر استفهامی، چه به صیغه ماضی و چه مضارع، درست تر است؛ زیرا هیچ یك صحیح نیست. گوینده این سخن، این سخن را گفت تا كسی را كه گفت «ننویسید»، انكار كند؛ یعنی:[ منظورِ صاحب این سخن، این بوده كه] فرمان پیامبر خدا را وا ننهید و آن را هذیان مپندارید؛ زیرا او هذیان نمی گوید. [ نیز] این كه عمر گفت:«كتاب خدا برای ما بس است»، ردّ بر نزاع كننده است، نه بر پیامبرصلی الله علیه وآله.[3].

آیا می توان تحریفی بارزتر از این پیدا كرد؟!

مسلّماً اگر این متن، در كتاب های صحیح بخاری و صحیح مسلم نبود، به همین حالتِ تحریف شده به دست ما می رسید؛ هر چند بخاری هم در كتاب خود، متن را دو گونه نقل كرده است. او در جایی كه گوینده را ذكر كرده است، لفظ «وجع» را می آورد كه اهانت كم تری دارد و در جایی كه نامی از گوینده نمی برد، واژه زشت «أ هَجَرَ؟» را آورده است، كه ظاهراً واژه اصلیِ به كار رفته در آن مجلس است.

شاید هم این تفاوت نقل، مربوط به خود ابن عبّاس باشد؛ یعنی:او با تدبیری ویژه، همه ماجرا را بیان كرده است؛ امّا در دو گزارش.









    1. نجم، آیه 3 و 4.
    2. شرح النووی علی صحیح مسلم:99/11 (ذیل حدیث 1637).
    3. الشفاء بتعریف حقوق المصطفی:194/2.